بيان مفهوم لغوي و اصطلاحي اعجاز و لزوم معجزه براي هر پيامبري و بيان اثبات اعجاز قرآن و تحدي و عجز مردم از آوردن مثل آن و بيان مفهوم لغوي فواتح سور و تفسير آنها بحسب روايات و اقوال دانشمندان و ذكر بعضي خرافات و بيان ممتاز و نيز بيان مفهوم قرائت و ذكر قرّاء دهگانه وعدم تواترقرائات و جواز قرائت به هر يك از آنها و بهترين قرائت از قرائتها از عمده مطالبي است كه در اين مقاله آمده است. اعجاز اعجاز در لغت داراي معاني زيادي است كه احتمالاً براي هر يك از آن معاني بطور مستقل وضع شده باشد وآن معاني عبارتند از:
1 ـ ناتوان و عاجزساختن درجاييكه گفته ميشود: (عجز فلان فلانا) يعني فلاني او را عاجز ساخت.
2 ـ فوت شدن در جايي كه ميگويند (اعجزني فلان) يعني آن چيز ازمن فوت شد.
3 ـ احساس عجز در جايي كه ميگويند (اعجز فلان فلانا) يعني فلاني عجز او را احساس كرد.
براي اعجاز در اصطلاح تعريفات زيادي كردهاند كه محتمل است همه آنها به مفهوم واحدي برگردند.خواجه طوسي ميفرمايد: «معجزه ثبوت چيزي و يا نفي چيزي است بر خلاف عادت در صورتي كه با ادعا موافق باشد».
از تعريف استفاده ميشود، معجزه خلاف عادت است نه خلاف حكم عقل پس اجتماع نقيضين كه محال عقلي است به معجزه نيز ممكن نخواهد شد و اما اينكه فرموده خلاف عادت است صحيح است يعني مثلاً يك درخت بارور كه بخواهد ميوه خود را به ثمر برساند و قابل خوردن باشد نياز به گذشت زمان و چند ماه دارد اما همين جريان و ارتباطات در اسباب با معجزه و با اراده خداوند متعال در آن واحد وجود مييابند و درخت، ميوه خود را ميرساند.علامه خويي قدسسره مينويسد: معجزه آوردن چيزي توسط مدّعي است كه منصبي از مناصب الهي را ادعا ميكند در صورتيكه آن چيز بر خلاف نواميس طبيعت و بر وفق ادعا باشد و ديگران از آوردن آن عاجز باشند.
سيوطي مينويسد: معجزه امري است خارق عادت، مقرون به تحدي و سالم از معارضه.
علاّمه طباطبائي قدس سره مينويسد:
معجزه امري است خارق عادت در اثر تصرف ماوراءالطبيعه در طبيعت و ماده حاصل ميشود نه بمعناي چيزي كه مبطل ضرورت عقل باشد. اعجاز قرآن قرآن كريم معجزهايست كه خداوند متعال براي اثبات نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نازل فرموده و در اين امر احدي از مسلمين مخالفتي نكردهاست، جز تعداد كمي كه در مقام معارضه با قرآن كريم برآمده و خود را رسوا نمودهاند مثلاً مسيلمه كذّاب كه در يمامه ادعاي پيامبري كرد و براي خود قرآني ساخت و از جمله كلمات او (الفيل ماالفيل و ما ادريك ماالفيل له مشغر طويل و ذنب اصيل و ما ذلك من خلق ربَنا بقليل) ميباشد اين جملات علاوه بر اينكه نسخهاش مانند نسخه قرآن است و در معارضه نبايد از روش ديگري استفاده كرد، داراي مفاهيمي سبك و بدون تناسب صدر و ذيل و واهي است چنانكه خطّابي ميگويد: گوينده جملات بسيار جاهل به ادبيات عرب بوده و كلام خود را با الفيل ماالفيل شروع كرده و بايستي مطالب مهمي را ذكر كند كه ذكر نكرده بلكه به دم و خرطوم و ... فيل اكتفا كردهاست آيا نميبينيد خداوند متعال در چند جا كه باين ترتيب شروع كرده مثلاً (القارعة ماالقارعة و ما ادريك ماالقارعة) و (الحاقة ماالحاقة و ما ادريك ماالحاقة) در دنبال آنها احوالات سخت و اوصاف هولناك و آن چه مناسب با مقدمه بوده بيان فرموده است.
بيان وجه اعجاز
وجه اعجاز قران كريم همواره مورد بحث دانشمندان علوم قرآني بوده و ميباشد و آنان در اين امر اختلاف كردهاند كه آيا وجه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت و اسلوب آنست و يا محتواي آن از قبيل اخبار غيبي و تحقيق آنها در خارج و بيان احكام فقهي و اخلاقي و سياسي و يا در جهت (صرفه) يعني خداوند خود از آوردن مثل قرآن مانع ميشود و در واقع اعجاز در منع است و نه در قرآن يكي از دانشمندان نيز اظهار ناتواني در بيان وجه اعجاز ميكند و مينويسد: قرآنيكه عقل و فهم دانشمندان را به عجز رسانده اولي است كه زبان آنانرا به عجز برساند بلي دانشمندان به آنچه از قرآن فهميدهاند بيان ميكنند به بيان وجه اعجاز واقعا. و بعضي از دانشمندان به بيان اقرال اكتفا كردهاند چنانكه محقق طوسي در وجه اعجاز چنين فرموده است: گفتهاند اعجاز قرآن يا از جهت فصاحت آنست و يا فصاحت واسلوب آن ويا صرفه وهمه آنهامحتمل است به هر حال بنظر ميرسد وجه قرآن كه در تمام سورهها موجود است همان فصاحت و بلاغت و اسلوب قرآن كريم باشد زيرا آيات تحدي از جمله آيه شريفه(ام يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين.) دلالت دارند براينكه آنان از آوردن كوچكترين سوره عاجز بودند.
پس اگر وجه اعجاز اخبار غيبي و يا احكام فقهي و اخلاقي و سياسي باشد نبايد سوره شريفه كوثر مثلاًمعجزه باشد زيرا نه اخبار غيبي را در بر دارد و نه احكام را بنابراين وجه اعجاز همان فصاحت و بلاغت و اسلوب است كه در تمام سورهها يافت ميشود چنانكه مشهور است.
و قصه وليد بن مغيره نيز شاهد خوبي است براي مختار ما و خلاصه آن چنين است: روزي وليد از پيامبر اسلام تقاضا كرد تا آياتي از قرآن تلاوت كند حضرت به قرائت سوره سجده (فصلت) مشغول شد وقتي به آيات «فان اعرضوا فقل اندرزتكم صاعقهً مثل صاعقه عاد و ثمود» رسيد وليد لرزيد و از جاي خود برخاست و به خانه رفت و به جمع دوستان خود پيوست آنان خيال كردند كه او مسلمان شده و از آن پس جزو آنان نخواهد بود تا اينكه ابوجهل به خانه او رفت و گفت تو وعده دادي درباره قرآن فكري نكني چه شد به خانهات برگشتي آيا اسلام آوردهاي در پاسخ گفت: نه، بلكه هنگاميكه از محمد تلاوت قرآن شنيدم برخود لرزيدم سپس ابوجهل سئوال كرد آيا كلامش شعر است گفت:نه آيا خطبه است گفت:نه، خطبه كلامي است متصل و قرآن متفرق است پس كهانه (غييبگويي) است گفت نه آنگاه پرسيد پس چيست گفت: اگر مهلت دهي خواهم گفت: فرداي آنروز اظهار كرد كه بگوئيد آن سحر است زيرا در قلوب تاثير ميگذارد آنگاه آيات شريفه (ذر ني و من خلقت وحيدا) تا آيه (تسعة عشر) نازل شد.
از اين روايت بخوبي استفاده ميشود كه قرآن خصوصيت و امتيازاتي دارد كه در متن آنست و نه در غير آن باشد مانند صرفه و امثال آن و اين مطلب منافات ندارد كه جهات ديگر قرآن از قبيل اخبار غيبي و تحقق آن در خارج، معجزه باشند. فواتح السور و مقطعات از جمله عناويني كه در علوم قرآني مورد بحث قرار گرفته واژه فواتح و مقطعات است و در لسان احاديث نيز به آنها اشاره شده است. فواتح و مقطعات در لغت فواتح در لغت جمع فاتحه بمعني اول هر چيز است همانطور كه خواستيم جمع خاتمه به معني آخر هر چيز است و مقطعّات جمع مقطّع بمعني چيز پاره شده و منحل گشتهاست چنانكه دركتب لغت آمده است: لسان العرب: فواتح القرآن اوائل السوره الواحد فاتحة و ام الكتاب يقال لها فاتحه القرآن مقطّعات الشيء طرائفه التي يتحلل اليها و يترك عنها و المقطعات من الشعر ما تحليل و تبرك عنه.
جمهرة اللغة: هلم فاتحتي اي حاكمتي. يعني فاتحه اسم فاعل از فتح بمعني حكم است اقرب الموارد: فواتحالقرآن اوائل السورخلاف خواتمه و مقطعات اشيءطرائفهالتيتحليل اليها مجمعالبحرين: فاتحه كليشيء اوّله و خاتمته آخِره فهي، اما مصدر بمعني الفتح كالكاذبه بمعني الكذب او صفة و التاء فيها للنقل من الوصفيه الي الاسمية مفردات راغب: فاتحة كل شيء مبدئه الذي يفتح به ما بعده و به سمّي فاتحة الكتاب فواتح و مقطعات در اصطلاح فواتح و مقطعات در اصطلاح، حروف هجايي را گويند كه در اوائل 29 سوره قرآن واقعند مانند الم، الر، طس ... و چه بهتر آنها را در ضمن جدولي ارائه دهيم و به جهاتي آيه بعد از آنها را و نيز مكي و مدني بودنشان را ذكر كنيم.
| رديف | حروف و آيه بعد از آن | سوره | مكي ومدني | 1 الم ذلك الكتاب لا ريب فيه | بقره | مدني | 2 الم الله لا اله هو الحي القيوم نزل عليك الكتاب بالحق | آل عمران | مدني | 3 الم احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون | عنكبوت | مكي | 4 الم غلبت الروم في ادني الارض و هم من بعد غلبهم | روم | مكي | سيغلبون | 5 الم تلك آيات الكتاب الحكيم | لقمان | مكي | 6 الم تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين | سجده | مكي | 7 المص كتاب انزل اليك فلا يكن في صدرك حرج منه | اعراف | مكي | 8 الر تلك آيات الكتاب الحكيم | يونس | مكي | 9 الر كتاب احكمت آياته | هود | مكي | 10 الر تلك آيات الكتاب المبين | يوسف | مكي | 11 الر كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور | ابراهيم | مكي | 12 الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين | حجر | مكي | 13 المر تلك آيات الكتاب و الذي انزل اليك من ربك الحق | رعد | مدني | 14 كهيعص ذكر رحمة ربك عبده ذكريا | مريم | مكي | 15 طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي | طه | مكي | 16 طسم تلك آيات الكتاب المبين | شعراء | مكي | 17 طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين | نمل | مكي | 18 طسم تلك آيات الكتاب المبين | قصص | مكي | 19 يس و القرآن الحكيم انك لمن المرسلين | يس | مكي | 20 ص و القرآن ذي الذكر بل الذين كفروا في عزة و شقاق | ص | مكي | 21 حم تنزيل من الرحمن الرحيم | فصلت | مكي | 22 حم تنزيل الكتاب من الله العزيز العليم | غافر | مكي | 23 حم و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا | زخرف | مكي | 24 حم و الكتاب المبين انا انزلناه في ليلة مباركه | دخان | مكي | 25 حم تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم | جاثيه | مكي | 26 حم تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم | احقاف | مكي | 27 حم عسق كذلك يوحي اليك و الي الذين من قبلك الله | شوري | مكي | العزيز الحكيم | 28 ق و القرآن المجيد بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم | ق | مكي | 29 ن و القلم و ما يسطرون | ن | مكي تفسير فواتح سور در معاني فواتح سور اختلاف شده و اقوال بسياري ديده ميشود كه بعضي تعداد آنها را تا بيست قول رسانيده نه و همين طور روايات وارده نيز با هم مختلف و متعارضند كه قهرا نميتوان به آنها تمسك كرد بنابراين، قول باينكه آنها از متشابهاتند و احدي جز خداوند متعال و راسخين در علم از آنها اطلاعي ندارند صحيح بنظر ميرسد. فواتح و روايات روايات در اين موضوع بسيار ولي مختلف ميباشد كه خوب است از هر گروه آنها حديثي از باب نمونه نقل كنيم.
1 ـ محدت بحراني از محمدبن قيس روايت ميكند كه امام باقر عليهالسلام ميفرمود: حيّ بن اخطب و ابا ياسربن اخطب و عدّهاي از يهود نجران به محضر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم رسيدند و سئوال كردند آيا در ميان آيات نازله كلمه «الم» وجود دارد؟ فرمود بلي سپس گفتند آيا جبرئيل آنرا آورده؟ فرمود بلي آنگاه گفتند در انبياء كسي نبوده كه مدت حكومتش معين شده باشد جز تو كه مدت حكومتت بيان شدهاست پس حيّبن اخطب متوجه اصحابش شد و اظهار كرد «الف» در (الم) يك و «لام» سي و «ميم» چهل محسوبند و پس جمعا 71 سال ميشود و عجب است از كسي كه وارد امتي شده كه عمر آن 71 سال است سپس پرسيد آيا كلمه ديگري نيز وجود دارد فرمود بلي آنگاه گفت مطلب بر ما مشتبه شد.
2 ـ شيخ صدوق از سفيان بن سعد الثوري نقل ميكند: خدمت امام باقر عليهالسلام عرض كردم اي پسر رسول خدا معني كلام خدا («الم» و «المص») تا آخر حروف چيست؟ فرمود: امّا الم يعني انا اللّه المجيد و «المص» يعني انااللّه المقتدر الصادق.
3 ـ شيخ صدوق از عليبن محمّدبن سيّار از امام حسن بن علي عليهالسلام روايت ميكند: خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد «الم ذلك الكتاب» يعني اي محمّد اين كتابي كه بتو فرستادم مركب از الف و لام و ميم است كه حروف هجاي شما است اگر راست ميگويند نظير آنرا بياورند.
4 ـ شيخ صدوق از ابوبصير از امام صادق عليهالسلام روايت ميكند (الم) حرفي است از حروف اسم اعظم كه در قرآن تقطيع شده هر وقت پيغمبر عليهالسلام و يا امام بخواهد دعايش مستجاب گردد آنها را در قالب مركبّي تركيب ميدهد و خدا را با آن اسم ميخواند.
5 ـ سيوطي از سدّي نقل ميكند از ابن عباس روايت شده كه «الم» اسمي است از اسماء اعظم خدا و نيز مينويسد: گفتهاند: اين حروف اسم اعظم خدا است ولي ما تأليف آنها را نميدانيم و از ابن عطيه نيز همين مطلب منقول است و نيز مينويسد: «الم»، «طسم» و «ص»، سوگندهاي خدا هستند16 فواتح و آراء آراء مفسرين طبق نوشته شيخ الطائفه بالغ بر ده قول است.
1 ـ آنها يعني فواتح، اسامي قرآنند.
2 ـ آنها بر انتهاي سوره سابق و ابتداي سوره لاحق علامتند
3 ـ آنها اسامي سوري است كه در آنها واقعند و مرحوم شيخ اين قول را پسنديده و فرمود بهترين معنا همين است كه گفته شود آنها نامهاي سورههايي هستند كه در آنها واقعند.
4 ـ سوگندهايي هستند كه خداوند به آنها قسم يادكردهاست.
5 ـ اسم اعظم خدايند.
6 ـ اوائل كلمههايي هستند كه رسولخدا صلياللهعليهوآلهوسلم آنها را ميداند مانند شاعر كه ميگويد: (قلنا لها قفي فقالت قِ) يعني گفتيم به او توقف كن گفت (قِ) يعني توقف ميكنم.
7 ـ حروفي هستند از حروف هجا كه براي تركيباتي وضع شدهاند
8 ـ حروفي هستند كه هر يك از آنها به معناي اشاره دارد
9 ـ حروفي هستند از حروف جمل
10 ـ اسرار قرآن مجيدند چنانكه هر كتابي را سرّي است علاّمه طباطبائي در ارتباط با ده قول مذكور ميفرمايد اقوال دهگانه صرف احتمال و فرض بيش نيستندو هيچ يك داراي دليل و برهان نسيت سپس ميفرمايد: اين حروف رموزيست بين خداوند سبحان و رسول اكرمش كه علم آن مستور بوده و براي كشف آنها راهي نيست خرافات نولد كه مستشرق آلماني طبق نقلي ادعا كرده است كه هريك از اين حروف اشارهاي دارد مثلا(س) به سعد وقاص (م) به مغيره (ن) به عثمان (ه••) به ابو هريره اشارهاست ولي در اواخر به خطاي خود واقف شده از حرف خود بر گشته است اما عدهاي مانند بهل و هرشفليد از نو براي مطلب او حماسه آفريده دو باره آنرا زنده گردهاند.
نصوح طاهر فلسطيني نيز طبق نقلي ادعا كرده است كه حروف بر حسب حساب جمل اشاره به آيات سورهايست كه در اوايل آنها واقعند و اين تطابق تا زمان عثمان بوده و بعد از او بهم خورده است. پس به نظر او سوره بقره كه (الم) در اول آنست 71 آيه بوده و پس از عثمان تحريف شد و به 286 آيه رسيده است و همينطور سوره عنكبوت كه اول آن (الم) واقعست 71 آيه بوده و پس از عثمان تحريف شده و به 200 آيه رسيدهاست.
شيخ محيالدين ابن عربي طبق نقلي ادّعا كرده است كه اين حروف جمعا به 78 حرف ميرسد و بنا بفرمايش پيغمبر اسلام ايمان (سبعين و بضع) يعني هفتاد و خوردهاي جزء دارد و اين 8 كه در 78 است اشاره به بضعي است كه در روايت است و ايمان كسي بكمال نميرسد مگر اينكه حقايق اين حروف را كه در سورهها است بداند. به هر حال به نظر ميرسد قول باينكه اين حروف از اسرار و متشابهات قرآن مجيد است صحيح باشد زيرا اولاً: تعريف متشابهات شامل بر آنها است ثانيا: روايات چنانكه ديديم مختلف است و متعارض بوده، و صلاحيت براي تمسك ندارند.
ثالثا: اقوال در مسئله بسيار متشتت و مختلف است و اتفاقي در ميان آنها نيست و بعلاوه هيچ يك از آنها چنانكه گفتهاند دليل و برهاني ندارد همانطور كه از قاضي ابوبكربنعربي نقل شده كه او بيش از بيست قول در مسئله ديده و كسيكه در تفسير اين حروف رأي قطعي داده باشد نديده است و همانطور كه علاّمه طباطبايي در خصوص اقوال دهگانه فرمودهاست كه آنها حدس و احتمالند و دليل و برهاني ندارند.قرائت قرائت در لغت بمعناي تلفظ نامه و كتاب است و اسم فاعل آن قاري و جمع آن قرّاء بضم قاف است و به معناي مرور الفاظ بذهن بدون تلفظ نيز آمدهاست چنانكه در كتب لغت نوشتهاند.
قاموس: قرأه و به كنصر و منع قَرْءً و قرائة تلاه فهو قاريء و جمعه قرّاء و قارئين لسان العرب: قرأت الشييء قرآنا جمعته و ضممت بعضه الي بعض و معني قرأت القرآن لفظت به اي القيته و سمّي القرآن قرآنا لانّه يجمع السور اقرب الموارد: قرء الكتاب نطق بالمكتوب فيه او القي النظر عليه و لم يجهر الكلام و ربّما عدّي بالباء قرءَ بالكتاب قرائت در اصطلاح: قرائت خاصي را گويند يعني قرائتي كه به قراء هفتگانه و يا دهگانه منسوب باشد كه در تلاوت قرآن ارائه دادهاند و چون قرآنها در عصر پيامبراكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و زماني پس از آنحضرت بدون اعراب و لغت بوده متخصصين علم لغت و ادب آنها را با قواعديكه در دست داشتند تلاوت ميكردند و طبعا در ميان آنها اختلاف ميشده است و كتابهايي كه در موضوع قرائت نوشتهشده و كيفيت قرائت هر يك از آن را قراء بيان ميكردهاند مانند كتاب (التيسير في القرائات السبع) تأليف ابوعمر داني متوفاي سال 444 و كتاب (النشر في القرائات العشر) تأليف حافظ ابيالخير مشهور به ابن الجزري متوفاي سال 883 هجري در اين دو كتاب محل اختلاف قراء كه در كيفيت تلفظ حروف و كلمات بودهاست بيان ميكنند. قرّاء امّا قرّاء قرآن مجيد كه بعنوان قراء سبعة و يا قرّاء عشره نام گرفتهاند شرح حالشان دركتب تراجم و قرائات بطور گسترده آمدهاست ولي ما به لحاظ مقاله فقط به ذكر نام و تاريخ فوت و نام چند نفر از راويان آنها بسنده ميكنيم.
1 ـ عبداللّه بن عامر دمشقي كه در زمان وليدبنعبدالملك قاضي دمشق بودهاست و در ميان قرّاء فقط او از عرب بوده است وي در سنه 118 هجري از دنيا رفته و قرائت او را دو نفر بنام ابن ذكوان و هشام بن عمار روايت ميكنند.
2 ـ عبداللّه بن كثير مكّي: وي از تابعين بوده كه در سنه 120 درمكّه معظمه وفات كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام قنبل و بزّي روايت ميكنند.
3 ـ عاصم بن بهدله كوفي: وي از تابعين بوده و در سنه 127 و يا 129 هجري در كوفه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام حفص و ابوبكر بن عياش روايت كردهاند.
4 ـ ابوعمروبنالعلاءالبصري: وي كه نام او را زبّان نيز گفتهاند در سنه 154 در كوفه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام ابوعمرو و ابوشعيب از يحييبن مبارك يرندي نقل كردهاند.
5 ـ حمزه كوفي: وي فرزند حبيب و در سنة 156 هجري فوت كرده و قرائت او را دو نفر بنام خلفبنهشام و خلادبنخالد با يك واسطه نقل كردهاند.
6 ـ نافع مدني: وي فرزند عبدالرحمن و اصلش از اصفهان بوده و در سال 169 هجري در مدينه فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنام قالون و ورش بلاواسطه نقل كردهاند.
7 ـ كسائي كوفي: وي فرزند حمزه النحوي درسال 189 هجري فوت كرده است وقرائت او را دو نفر بنام حفص بن عمر نحوي و ليثبن خالد بدون واسطه نقل كردهاند.دركتاب تيسير مينويسد: گفته ميشود بجهت اينكه او در كساء خود احرام بسته كسائي خواندهاند.
8 ـ خلف بن هشام بغدادي: وي ملقب به بزّار بوده و درسال 229 هجري دربغداد فوت كردهاست و قرائت او را دو نفر بنامهاي اسحق و ادريس نقل نمودهاند.
9 ـ يعقوب بن اسحاق: وي اهل بصره بوده و در سال 205 هجري در 88 سالگي فوت كردهاست و قرائت او دو نفر بنامهاي رويس و روح نقل كردهاند.
10 ـ يزيد بن جعفر: كنيه وي ابو جعفراست كه از اهل مدينه بوده و در سال 130 هجري فوت شدهاست و قرائت او را دو نفر بنام عيسي و ابن جماز نقل كرده اند اين ده نفر كه ترجمه آنها اجمالا ذكر شد هفت نفر اول آنها از قراء سبعه مورد اتفاقند و سه نفر اخير از قراء عشره مورد اختلافند قرآن كريم شكي نيست در اينكه قرآن كريم نام يك سلسله الفاظي كه مواد و صور آنها از پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم اخذ شده و صحابه و تابعين آنحضرت آنرا نقل كردهاند بنابر اين بايد بحث شود كه آيا قرائت قراء سبعه و يا عشره بطور متواتر از آنحضرت نقل شده و يا دليل معتبري بر صحت آنها ارائه گشته است. علماء و دانشمندان د رتواتر قرائات اختلاف كردهاند و ما به تعدادي از موافقين و مخالفين اشاره ميكنيم. كساني كه موافق بر تواتر هستند:
1 ـ علامه حلّي (ره) مينويسد: با هر يك از قرائات سبعة ميشود قرآن را قرآئت كرد زيرا آنها متواترند.
2 ـ شهيد اول (شيخ محمد بن مكي)مينويسد: قرآئت با هر يك از قرآئات متواتر جايز است اما با قرآئت شاذه جايز نيست و بعضي از اصحاب، قرائت ابو جعفر و يعقوب و خلف را منكرند ولي اصح آنست كه قرائات آنها نيز مانند قرائات سبعه معتبر است زيرا آنها هم متواترند.
3 ـ حاجبي و عضدي مينويسند: قرائات سبعة متواترند زيرا اگر متواتر نباشند نا چار بعضي از اين قرائات مانند مالك و ملك نبايد متواتر باشند و چنين چيزي صحيح نيست و باطل است آنگاه استدلال خود را توجيه ميكند.
4 ـ احمد بن محمد مشهور به بنّاء: وي پس از آنكه از بعضي نقل ميكند قرائات عشره متواتر بلكه از ضروريات ديناست و آنها بر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شده است ميگويد:قرائات سبعة بالاتفاق متواتر است و اصح اين است كه بگوئيم قرائات سهگانه ديگر نيز چنين است و اين مطلبي است كه ما از تمام شيوخ خود تلقي كردهايم.
اما مخالفين: شهيد اول مينويسد: مقصود از تواتر قرائات نه اين است كه همه آنها متواترند بلكه مقصود اين است كه قرائت متواتر در ميان آنها است زيرا بعضي ازقرائات ـ سبعة چه برسد به قرائات ديگرـ شاذند چنانكه بعضي از محققين تحقيق كردهاند.
2 ـ ميرزاي قمي مينويسد: اگر مقصود از تواتر قرائات اين باشد كه آنها با تواتر از پيامبر اسلام نقل شده باشد مشكل است چنانكه در قانون سابق گفتيم و اگر مقصود اين باشد كه ائمه اطهار عليهالسلام قرائت آنها را تجويز فرمودهاند سخني صحيح است، بلكه ميشود ادعاي علم كرد زيرا آن بزرگواران دستور دادهاند قرآن را همانطور كه مردم ميخوانند قرائت كنيد.
3 ـ شيخ انصاري در (فرائد) و آخوند خراساني در (كفاية الاصول) و شيخ حائري يزدي در (كتاب الصلوة) و آية الله خوئي در (البيان) و ديگري از علماي نزديك عصرما همگي معتقدند كه هيچ يك از قرائات تواتر ندارد ولي قرائت همه آنها جايز است. گرچه امام خميني قدسسره در نماز قرائت آنجه را كه شايع در ميان مسلمين است مطابق احتياط دانستهاند آنچه بنظر ميرسد اينكه گفته شود:
گفتار مخالفين تواتر،صحيح و مقتضاي ادله است و قرائات قراء سبعه يا عشره متواتر نيستند و آنها از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم متواترا نقل نكردهاند و اين قول بجهاتي است كه ميبينيم.
1 ـ تراجم نويسان براي قراء، شيوخ و اساتيد زيادي كه در حد تواتر باشد ذكر نكردهاند پس در ميان پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم و آنان تواتري ديده نميشود گرچه ممكن است بين ما و قرآء تواتري باشد.
2 ـ خود قراء كه ناقلين قرائتند معدودند پس تواتري هم اگر باشد بجهت آنها قطع ميگردد
3 ـ بعضي از قراء مورد نكوهش بعضي از دانشمندان قرار گرفتهاند پس اگر تواتري در ميان بود نبايستي مورد ايراد قرار گيرد چنانكه از امام احمد نقل شده كه نماز جماعت با امامي كه قرائت حمزه ميكند مكروهاست و از ابن مهدي دانشمند معروف نقل شده كه ميگفته من اگر قدرت داشتم كسي كه قرائت حمزه ميكند پشتش را بخاك ميماليدم. قرائات سبعه و جواز آن قرائت به هر يك از قرائات سبعه ظاهرا بي اشكال جواز آن و مورد اتفاق است بلكه بعضي از فقهاء نزديك عصر ما آنرا مطابق احتياط دانسته است.آية الله خوئي مينويسد: بزرگان علماي شيعي و سني معتقدند به جواز قرائت به هر يك از قرائات سبع و خواندن آنها د رنماز سپس مينويسد: اخباري از ائمه معصومين عليهمالسلام روايت شده كه شيعيان خود را به طور قطع دستور مي دادند كه به هر يك از قرائات شايع در آنزمان قرائت كنند.بنظر ميرسد: مطلب همانست كه علما فرمودهاند زيرا از رواياتي كه ائمه اطهار عليهمالسلام به شيعيان خود دستور دادند كه به قرائت متداول قرائت كنند بخوبي پيدااست كه به هر يك از قرائات سبع ميتوان در نماز و غير نماز اكتفا كرد زيرا وقتي شيعيان كه از بلاد مختلفند بشنوند كه وظيفه آنها خواندن قرائت متداول است قهرا موظف ميشوند به خواندن قرائت متداول در محلهاي خود كه خالي از قرائت سبعه نيستند.اما روايات در حد كثرت با تعبيرات مختلف دلالت دارند بر اينكه ميتوان قرائت شايع را در نماز و غير نماز قرائت كرد مانند:
1 ـ اقرأ كما يقرء الناس يعني تو هم بمانند مردم قرائت كن.
2 ـ اقرؤا كما تعلمتم يعني طبق آنچه يادگرفتهايد قرائت كنيد.
3 ـ اقرؤا كما علمتم اين جمله را امام در جواب سئوال راوي كه عرض كرده بود من حروفي را از قرآن ميشنوم كه با آنچه مردم قرائت ميكنند مطابقت ندارد، فرمود: شما مطابق آنچه ياد گرفتهايد قرائت كنيدمعلوم است قرائاتي كه مردم ميخوانند همان قرائات سبعة متداول در آنزمان بودهاست قرائت بهتر اما بهترين قرائت در ميان قرائات سبعه قرائت عاصم است كه از طريق ابي عبد الرحمان سلمي از علي عليهالسلام ياد گرفتهاست كه خوشبختانه قرآن موجود بر اساس همان قرائت عاصم است و حفص روايت كرده كه عاصم به من گفت قرائتي كه ترا ياد دادم از ابي عبدالرحمن سلمي و او از علي عليهالسلام آموخته است.ابن جزري ميگويد: عاصم در كوفه رياست قرائت را داشته و او جانشين ابي عبد الرحمن سلمي بوده و مردم بعد از سلمي براي ياد گرفتن قرائت به او مراجعه ميكردند او جامع فصاحت و دقت و بيان و تجويد بوده و در زمان خود از بهترين صدا برخوردار بودهاست.و علامه حلي نيز فرموده: محبوبترين قرائات نزد من قرائت عاصم است كه از ابو بكر بن عياش نقل شده و قرائت ابيعمروبنابيالعلاء است.